نوشتهی اکرم پدرامنیا
زمستان تپههای سوما
رمان
در سالهای دههی پنجاه خورشیدی، ستاره، زنی جوان، در تلاش است که با فرهاد، همسر زندانی سیاسیاش ارتباط برقرار کند. ستاره برای اجارهی اتاقش در مزارع توتون روستایی در گیلان کار میکند و بهطور منظم برای فرهاد نامه مینویسد. ستاره نامهها را به زندانی میفرستد که به او گفتهاند همسرش در آنجاست. در این نامهها ستاره دربارهی سختی زندگی و رنجهایی مینویسد که مردم محله بر او روا میدارند. او وقتی پاسخهایی دریافت میکند، زندگیاش فرو میپاشد.